____________$$$$$$$$ امیدوارم $$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$_♥_$$$$$$$__$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$♥ ♥$$$$$$$$$__$$$
_________$$$$$$$♥ آسمانت بی غبار ♥ $$__$$$$
_________$$$$$$♥ سهم چشمانت بهار ♥$___$$$
__________$$$$$♥ قلبت از هر غصه دور ♥$__$$$
____________$$$$♥ بزم عشقت پر سرور ♥$$$
_______________♥ بخت و تقدیرت قشنگ ♥$
_________________♥ عمر شیرینت بلند ♥
____________________$$♥♥♥$$$$
بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره...
-----------------------------------
------------------------------------
تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی
تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی
--------------------------------------
--------------------------------------
مهربون -خوشگل- باایمان -باادب
ادامه...
گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟
برای زن که نباید زیاد شعر نوشت ،
باید برایش مدام شعر خواند .
مهم نیست که شعر مال او باشد یا نه ،
زن دوست دارد معشوقش برایش شعر بخواند
و وقتی در شعر حرفی از بوسه می آید اورا ببوسد ،
وقتی حرفی از گیسو باشد موهایش را نوازش کند
و اگر کار شعر به جدایی کشید ، محکم دست زن را بفشارد
و بگوید : اما من که تورو تنها نمیزارم ...
گاهی وقتها نوشتنت نمی اید
قدم زدن را هم دوست نداری
چای هم برایت بی مزه شده
از سیگار کشیدن میترسی
از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد
حتی اعصابت هم خورد نیست
خسته نیستی
دل زده نیستی
اما تا دلت بخواهد غم داری
شاید الکی
بعضی وقتا حالتان مثل همیشه ی من است
لعنت به ساعتهایی که جلو نمیروند،
خواب می مانند ،
کار نمی کنند ،
کوک نمی شوند ،
عقب می مانند ،
و از رفتن خسته میشوند
این بلاها از وقتی به سر آدم میاد
که منتظر کسی باشی که
دوسش داری…
.
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی...
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است!!!!
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی...
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است!!!!
دیگر چیزی نمیخواهم... آغوش تو باشد و .. شــــــانه های تو... به دنیـــــــــــا میگویم خداحافظ... دنیای منی تـــــــو
مهم نیست اکنون زندگیم چگونه میگذرد... عاشق آن خاطراتى هستم ک تصادفى از ذهنم عبور میکند و باعث لبخندم میشود....
{گرگ ها همراه و انسانها غریب}
گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب، مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره ی این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسان رنجور پریش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
وی بسا زور آفرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کنند
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟
شعر از:
{فریدون مشیری}
بــــــزرگتـــــریــــن ” اشــــتبـــآهــــم” در زنـــــدگـــــــی
ایـــــــن بــــــــود::
هـــــرجــــآ رنـــجـــیــدم “لـــبخــند” زدم!!!
فکــــر کــــردنــد ” درد” نـــدارم…
ضــــربــه را “محــــکمــــتر” زدنـــــد!
خسته ام
بیا برای من کتاب بخوان
برای من چایی بخور و کمی برای من بخواب
من هم برای تو میمیرم...
من غلط بکنم برم اجــــــــــــــی
بهترین دوستامو تودنیای مجازی پیداکردم
آجی این فقط تسط عشق شناسی بود
سربلندبیرون اومدی:)
:(
مرسی گلم تو بهم لطف داری منم خوشبخترین آدمم که رویامو دارم ودوستای گلی مثل شماها خدا رو شکر میکنم
مرسی گلم الان قالبمو عوض کردم میشه بیای نظرت رو بگی
چشم عزیزم حتما میام میگم
هی فلانی!
دل به غم مسپار
نومیدی بران از خویش
دور دار از جان خود تشویش...
"مهدی اخوان ثالث"
برای زن که نباید زیاد شعر نوشت ،
باید برایش مدام شعر خواند .
مهم نیست که شعر مال او باشد یا نه ،
زن دوست دارد معشوقش برایش شعر بخواند
و وقتی در شعر حرفی از بوسه می آید اورا ببوسد ،
وقتی حرفی از گیسو باشد موهایش را نوازش کند
و اگر کار شعر به جدایی کشید ، محکم دست زن را بفشارد
و بگوید : اما من که تورو تنها نمیزارم ...
( مهدی صادقی)
لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن
لیاقت می خواهد “شریک ” شدن
تو خوش باش به همین “با هم ” بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز…
من می خندم به فرداهایت . . .
لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن
لیاقت می خواهد “شریک ” شدن
تو خوش باش به همین “با هم ” بودن های امروزت
من خوشم به خلوت تنهایی ام
تو بخند به امروز…
من می خندم به فرداهایت . . .
حالا که خوب نگاه می کنم ،
می بینم ما آدمها به دست هم پیر می شویم نه به پای هم....
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها
یک طرف پنجره ها
در همه آوازها ، حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم ؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
به روی زندگی دو خط زرد می کشم
و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم
تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش
که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم . . .
به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند ، رنگ عوض میکنند
با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است . . .
ای کاش زندگی مثل فوتبال بود ، که خوشی را پاس ، جدائی را شوت ،
بی وفائی را فول ، غم را آفساید و محبت را گل میکردیم . . . !
فرقی ندارد . . .
شرق یا غرب . . .
شمال یا جنوب . . .
من تو را به هر جهت دوست دارم هنوز
گاهی وقتها نوشتنت نمی اید
قدم زدن را هم دوست نداری
چای هم برایت بی مزه شده
از سیگار کشیدن میترسی
از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد
حتی اعصابت هم خورد نیست
خسته نیستی
دل زده نیستی
اما تا دلت بخواهد غم داری
شاید الکی
بعضی وقتا حالتان مثل همیشه ی من است
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…
♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥.♥
“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .
آهسته بیا
چیزی هم ننویس
نظر هم نگذار
همان که بخوانی بس است
من به بی محلی آدمها عادت دارم
عزیزم هر چی برات کامنت میزارم میگه متاسفانه نمیشه از وبت هم که میرم بیرون باز بازش میکنم همینو میگه چرا آخه
حال روزم خوب و خوش نیست
بی تو نا آرومم
به یادت که میفتم
نگرانت میشم
مانند فـــیلم های دهه هفتاد اروپـــا
دامنی دارم بلنـــد
و دیـــوانه شده ام
بس که تا آمدم عاشـــق شوم
جنگ شد...
خیلی سخته از شدت بغض گلوت بگیره...
ولی همه بهت بگن لباس گرم بپوش...
دلم تنگ است.....
برای لمس آغوشی که،خیلی هم مطمئن نیستم دیگر مال من باشد....
بعضـــــی وقتـــ ـ ــا مجبورے تو فضاے بغضتــــــ بخندے...
دلتـــــ بگیره ولـــــے دلگیرے نکنـــــے...
شاکـــے بشــے ولـــے شکایتـــــ نکنے...
گریه کنے اما نذارے اشکاتـــــ پیدا شن...
خیـــ ـ ـــلے چیزارو ببینے ولے
ندیدش بگیرے...
خیلے حرفارو بشنوے
ولی نشنیده بگیرے!
خیلے ـها دلتـــــو بشکنن ...
و
تــــــو
فقــــط
سکوتــــــ کنے....
مــن" ، به دنــبال "تــویی" می گــشت ...
بــرای " مــــــا " شــدن ...
دریــغ که بــازی را "او" بــــرد....
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
سلام پریسا جون خوبی صبح بخیر
ببخش گلم میشه بگی که عکس قالبم برات باز میشه ی نه
دیشب قالبمو عوض کردم ولی رویا میگفت عکسش مشخص نیست
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را
❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤❤*•.¸¸.•**•.¸¸.•*❤
لعنت به ساعتهایی که جلو نمیروند،
خواب می مانند ،
کار نمی کنند ،
کوک نمی شوند ،
عقب می مانند ،
و از رفتن خسته میشوند
این بلاها از وقتی به سر آدم میاد
که منتظر کسی باشی که
دوسش داری…
.
سلام
خوبی؟
اون وبم فیلتر شد اگه میشه این ادرسموجایگزین اون قبلیه کن
شرمنده
دلم هوای خودم را کرده است
ایــن روزهـــا
بیشــتر از هــر زمــانی
دوسـت دارم خــودم باشــم !!
دیگــر نـه حــرص بدســت آوردن را دارم
و نه هـــراس از دســت دادن را ..
هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــاطــر خــودم بخواهــد
دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت ..
همین…
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی...
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است!!!!
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی...
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است!!!!
ﺑﻮﺩ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻗﻮﺕ ﺩﻝ
ﻣﻨﻮﺭ ﺷﺪ ﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﺳﺎﺣﺖ ﺩﻝ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺩﻝ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﺩ
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﯿﻤﺖ ﺩﻝ
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست
فقط کمی جای تو خالیست
نمی آیی ؟
═════════ ೋღ❤ღೋ ═════════
دلتنگــــــی
خــیابــان شلـوغــی استــ
کـه تـــو در میــــانه اش ایســــتاده بــاشی
بـبینـــی می آیـــــــند
بـبینـــــی می رونـــــد
و تو همچنـــــان
ایستـــــــاده بـاشـی!!
═════════ ೋღ❤ღೋ ═════════
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!
وَ حآل هــَم کِه . . .
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .
گریـــه کنی ...
می دانم!
آخر یک روز …
خسته می شود از نیامدنش !
شوخی که نیست !
مگر آدم …
چقدر می تواند نیاید...
خدا در مکان های دو از انتظار ؛
به دست افرادی دور از انتظار ؛
و در مواقعی تصور ناپذیر ؛
معجزات خود را به انجام می رساند ...
برای آن مهربان ِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد !...
همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست ...
www.h20n20.blogfa.com
شب شکست.
پیمان شکست.
عهدی شکست.
قلبی شکست.
از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست…