مهربانی ساده است؛ ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ،
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر...
کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه، آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند.
کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند.
کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند.
کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند، حتی اگر صبوری سنگین شان کند.
کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست. باید زندگی کرد و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست.
انتظارت زیباست ای بهترین
یه وقتا لازمه از گوشیمون بشنویم :
مشترک مورد نظر آدم نمیباشد ، لطفا قطع کنید !
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
باور کن
“من” تنهاترین ضمیر دنیاست و “ او ” خوشبخت ترین ضمیر دنیا
چون “ تو ” را دارد .
سلام و صبح بخیر پریسا گل
امیدوارم هر چه زودتر بهتر شی
روزت شاد شاد
آری از پشت کوه آمده ام ,و میخواهم به همانجا برگردم با افتخار...
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن
گوسفندان از دست گرگ ها باشد،
تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ ...
این شعر در سازمان ملل ، دنیا را لرزاند.
این شعر در سازمان ملل ، دنیا را لرزاند / این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال ۲۰۰۵ شده. توسط یک کودک آفریقایی نوشته شده که در همان سال در سازمان ملل خوانده شد و استدلال شگفت انگیزی داره
وقتی به دنیا میام، سیاهم
وقتی بزرگ میشم، سیاهم
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم
وقتی می ترسم، سیاهم
وقتی مریض میشم، سیاهم
وقتی می میرم، هنوزم سیاهم…
و تو، آدم سفید..
وقتی به دنیا میای، صورتی ای
وقتی بزرگ میشی، سفیدی
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی
وقتی سردت میشه، آبی ای
وقتی می ترسی، زردی
وقتی مریض میشی، سبزی
و وقتی می میری، خاکستری ای…
و تو به من میگی رنگین پوست؟
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس ، او هرگز نمی داند .
نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که
او را دوست می دارم
ولی افسوس
او هرگز نگاهم را نمی خواند .
به برگ گل نوشتم من که
او را دوست می دارم
ولی افسوس
او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند .
به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که
او را دوست می دارم
ولی افسوس
یکی ابر سیه آمد ز ره روی ماه تابان را بپوشانید .
صبا را دیدم و گفتم ، صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم که
او را دوست می دارم
ولی افسوس
ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید .
کنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس
او هرگز نمی داند ...................
دســــتــــتــــ را بــــیــــاور ♦♦♦♦
زنــــانــــہ و مــــردانــــہ اش را بــــے خــــیــــال ♦
دســــتــــ بــــدهــــیــــمــــ بــــہ رســــمــــ کــــودکــــے ♦
قــــرار اســــتــــ هـــــــــواے هــــمــــ را بــــــــے اجــــازه داشــــتــہ باشــــیــــمــــ ♦
♥▒♥________♥▒♥
_____♥▒▒▒♥_____♥▒▒▒♥°°
____♥▒▒♥▒▒▒♥▒▒▒▒♥▒▒♥
___♥▒▒▒▒▒♥♥♥♥♥▒▒▒▒▒♥
____♥▒▒▒♥▓▓▓▓▓♥▒▒▒♥°°°
_♥▒▒▒▒♥▓▓▓▓▓▓▓♥▒▒▒▒♥
♥▒▒♥▒▒♥▓▓▓♥▓▓▓▓♥▒♥▒▒♥
_♥▒▒▒▒♥▓▓▓▓▓▓▓♥▒▒▒▒♥°°
____♥▒▒▒♥▓▓▓▓▓♥▒▒▒♥
___♥▒▒▒▒▒♥♥♥♥♥▒▒▒▒▒♥°°°
____♥▒▒♥▒▒▒_▓♥▒▒♥▒▒▒♥
_____♥▒▒▒♥_▓____♥▒▒▒♥
______♥▒♥__▓_____
_____________▓
______________▓___
_______________▓
________ஞ۩♣___▓___ஞ۩♣°°°
آیامیدانید کساییکه توروز ٨لیوان آب میخورند نسبت ب کساییکه۴لیوان آب میخورند
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۴لیوان آب بیشتر خوردند
نیمـ ـہ شَبـ ـ اَستـــ ــ اتـ ـاقِ تـ ـاریکـــ...
تـَخـتـِـ ـ خوابـَـ ـم...بـ ـآلِـ ـش خـیسـَـ ــم...
و بـ ـآز مَنـَـ ـم
کــــ ـه اَز درد دِلتَنــ ـگی..
سلام عزیزم شب بخیر باشه
سَلـام آجی :}
خوبـی پَـریساجونـَم ؟
هوووووومـ آپِتـ نـایس بودِشـ عِشقـَم
آپـَم جیگـَر راستـی بَعدمیـآم کآمـ میزارَم نَفسـَم :)
بوسـ بوسـ
کسی را دارم که انقدر که برایم کسی هست که نگاهم دنبال کسی نیست...
این را هزاران بار فریاد میزنم که دیگر کسی یه چشمانم نمی اید...
و هیچ نگاهی دلم را نمیلرزاند...
تنها یک نفر است که همانند گنجینه ای گرانبها در دلم جای گرفته...
انسان که سهل است!!!وجودش را به دنیا هم نمیدهم...
یادت باشد
من اینجا کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار آمدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ
خنکای یک عصر بهاری …

کنار شاه بوته یاسی وحشی …
میزی که کاسه ای پُر از پولکی زعفرانی دارد
و دو فنجان چای داغ را خیال خواهم کرد …
لطفا به خیالم بیا !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام عزیزم ممنون از حضور سبزت
وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می کنی
آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم
که جز آرامش آغوشت
تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم…
شعر را دوست دارم
که میتواند زمان را نگه دارد
و تو را کنار من
بیآنکه پیرت کنم
و سنگینی کنم بر شانهات
گاهی
به من فکر کن
مثل دستی ناشناس
در بریده ای از عکسی قدیمی
بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی،
“تــــــــــــــــــمام” نـــــــــــــــــــــمی شوند … !
هــــــــــمش به آغــــــــــوششان بــــــــــدهکار میمانی !
حضورشان”گــــــــــــــــرم” است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را …
آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدایشان را کــــــــــــــــــــم می آوری !
هر دم هر لحظه “کـــــــــــــــــم” مـــــــی آوریشان …
و اینجا مــــــــــــــــــــن کــــــــــــــم دارمــــــــــت …
.
ﺑﻌﻀﯿﺎﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﻗﻄﻌﻪ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩ
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﻧﻘﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻻﻣﺼﺒﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ
من غرورمو به همین راحتیا بدست نیاوردم که
هروقت دلت خواست خردش کنی ؟
غرور من بشکنه با خرده هاش شاهرگ زندگیتو هم میزنم !
ماندن با کسی که قدرتان را نمیداند وفاداری نیست
حماقت است !
دعایم برای خوشبختیت نگرفت
خدا چه زود تقاص دلی که شکستی دستت داد !
شاید راه رو عوضی برم
ولی با یه ادمه عوضی راه نمیرم …
به سلامتیه اونی که
لالایی رو من براش خوندم اما اون با یکی دیگه لالا کرد …
انقد می گفت دورت بگردم و دورم گشت که
یه دفعه به خودم آمدم دیدم دورم زده و رفته !
سلام عزیزم
خوبی
مرسی از کامنتهای زیبات .
فدای قلب مهربونت . منم دوستت دارم .
مراقب خودت باش مهربونم
اگر می دانی در این جهان کسی هست،
که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند،
و صدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد ،
مهم نیست که او مال تو باشد یا نباشد ؛
مهم این است که فقط باشد :
زندگی کند ،
لذّت ببرد ،
و نفس بکشد...
دلم را مرور کن
بدان گونه که هست
تپش های مرا به زنجیر بکش
دست هایم
برای مهار این توسنِ سرکشِ چموش
عاجز است!
مرا در سایه روشنِ همین خیال دور
به تماشای شکفتن نور و ستاره ببر
دیر زمانی ست که دلتنگِ قدم زدن
بر روی فرشی از رویای با تو بودنم..
ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ
ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻭ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻭ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ
ﺍﯾﻦ ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﺮ ﻃﻮﺭ ﺑﭽﺮﺧﺎﻧﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ
ﺑﯿﺎ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﻡ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺕ...!
اگر ببینمت،
ازعمقِ تمامِ زخم هایی خواهم گفت
که بُعدِ فاصله بر تنم نهاده است
و بیمناکی ام از ناهمواری این راه دراز..
از چگونه شکستنم ،
زیرِ آوارِ ماندن های بیهوده
که چه قدر خسته ام از نرسیدن های مکرر..
از خواستنی خواهم گفت / که دیگر توانستن نیست
و از دروغی / که در گلدانِ باورِ ما کاشته اند!
این روزها ،
" خواستن نتوانستن است "
می دانید که چه می گویم..؟
فاصله ،
چه هزاران کیلومتر باشد ،
چه به اندازه ی یک نفس ..
مهم یادِ توست ،
که هرجای دنیا که باشی ، با من است !
ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ؟
ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﯼ !؟
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ
ﻣﻦ ﺑﯽ ﺟﻨﺒﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺳﻮﺧﺘﻢ !
دلم برایت تنگ شده است ...
چه از طول ، چه از عرض و چه حتی از ارتفاع
می دانم تقصیر تو نیست ...
قطعاً تقصیر اشکال هندسیست ... !
دیگــه از تمــام دیــالوگ های عاشــقانه خــسته شــدم
دلــم فقــط یــک سلــام, یک دوستــت دارم خشــک و خــالی
از لبــانی با صــــــداقـــــــت مـی خــــــواهد . . .
درزنـــدگیــه یــــک مــــَرد ، مــُخـــدری هســت بنـــام " زن . . . "
نـــبودنش . . .
دوریـــش . . .
" خـــُماری " می آورد . . .
آب میـــکـــُند " اُبُهـــت " مــــَرد را . . .
حاصلِ سبزترین باور ِمن
برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد
مانده ام سخت غریب
دیگر از سبزترین حادثه هم می ترسم . . .
من از رویـیدن خــار ســر دیــوار دانستــم ...
که ناکس ، کس نمی گردد از این بـالا نـشینی ها
توکل یعنی :
اجازه بدهی خداوند خودش تصمیم بگیرد !
تو فقط دعا کن
و
پیشاپیش شاد باش
و
ایمان داشته باش که خداوند...
دعایـت را بــــــــــــــــــزودی مســــــــتجاب میکند !!!
چون خداوند ...
نه به اندازه آرزویت ،
که به اندازه امــــــــــــــید
و
اطـــــــــمینان توست ،
که میبخشد...
درجواب چی شد:
99%هیچی..
اون 1%میگن:چی!!؟؟چیچی شد؟
کـاش به خودمان قــول بدهیــم
وقتی عاشق شویــم که آماده ایم
نــه وقتی کــه تنهــائیـم
تنهایى راه رفتن سخت نیست … !
ولى وقتى ما این همه راهو با هم رفتیم
تنهایى برگشتن خیلى سخته …
از تنهایی بمیـــر
ولــی زاپاس عشق کسی نشــو . . .
حتــــــــی تــــو کنــکور هم یـــه نفرپــــیدا مـــیشه بگـــه : بـــآ خودکـــآر یــآ مــــــــداد ؟
خسته از تمام جهان به خـــــــانه برمی گردی
در را که باز می کنی
چراغ را که خودت روشن می کنی
یعنی تـنـهــــــــــایی…
و اکنون این منم.............
منی که بر سر دوراهی زندگی مانده ام ............
دو راهی میان چه؟؟؟...
ماندن یا نابودی؟؟....
عشق یا منطق؟؟....
عشق یا نفرت؟؟.....
نه......
من نمیگذارم.......
بدون شک من اجازه نمیدهم.......
من در این بازی زندگی برنده می شوم.........
بازنده بودن برای من معنایی ندارد ......
حتی اگر این بازی حالت قمار به خود گیرد.....
پای زندگیم ریسک میکنم...
من از ابتدا قوی بودن را یاد گرفتم.......
بر روی پای خود ایستادن را.........
خود ساخته بودن را.....
برای من باخت معنایی ندارد.......
نابود میکنم چیزی را که سد راهم شود.......[گل]
زمانی آرزوی هر روز دیدنت را داشتم،
اما هر روز ندیدنت آرزوی امروز من است . . !
بعضیا کات مات حالیشون نیست !
فقط دوس دارن بازی کنن !
.
بعضیا لازمه کنارت نباشن . . !
کنارت که باشن تنهاتری . . !
پس خواهشن نباش . . !